به تو دست می سایم و جهان را در می یابم ،
به تو می اندیشم
و زمان را لمس می کنم
معلق و بی انتها
عریان .
می وزم ، می بارم ، می تابم .
آسمان ام
ستارگان و زمین ،
و گندم عطر آگینی که دانه می بندد
رقصان
در جان سبز خویش .
از تو عبور می کنم
چنان که تندری از شب
می درخسم
و فرو می ریزم .
19 مرداد 1359
الف . بامداد
Filed under: حکمت
امیرالمومنین علی علیه السلام به نقل از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم چنین فرمودند :
امتی که افراد ضعیفش در مقابل افراد قوی ، حرف خود را به طور آزادانه نتواند بگوید ؛ امتی مقدس و پاک نیست .
نامه ی 53 نهج البلاغه
Filed under: تاریخ
به فرمایش مرحوم آیت الله بروجردی قداست بزرگان و بزرگی بزرگان به جای خود ، اما هیچ وقت بزرگی بزرگان نباید مانع از فکر کردن خود ما بشود ، یک بچه هم وقتی مطلبی را می گوید بالاخره این را باید یک جوری قانعش کرد نه اینکه کوبیدش .
صفحه ی 47 کتاب خاطرات شیخ حسینعلی منتظری
Filed under: ادبیات
اسرا هویدا میکنی با یاد می
با ما مدارا میکنی با درد می
مستی به از هستی در جام می
با ما از اکراه ده از جام می
Filed under: سینما
هنوز روزی روزگاری تمام نشده برگهای كاكتوس زمانه مان زرد شده ، می دانی كه در این دوره و زمانه كیمیا ست كسی كه بتواند از خط قرمز هامون بگذره ، اما حیف ، حكم شد كه برو ، یا نه ، بیا !
آدم خانه سبز می سازه ، تا فقط یكبار برای همیشه بتونه توش زندگی كنه اما یه هو یه ابلیس با تفنگ سرپر ش میاد و همه چی رو مث صاعقه به هم می ریزه ، سارا خانم ، هنوزم عاشقانه تو سرزمین خورشید سایه به سایه دنبال پری می گردی؟ خواهران غریب شدین ، نگرد !
بلوف می زنن كه می گن ما درد مشترك داریم ، نه ، اینو دختری به نام تندر گفت . می گه : از ترن كه پیاده شدم دختردایی گمشده ام را دیدم كه مث عروس فرنگی ها شده بود . اما چه فایده ، ازدواج صورتی به اثیری كشونده بودش .
بگذریم ، صبحانه ای برای دو نفر كه بدون سالاد فصل برای دزد و نویسنده درست كردم ، مزاحم همتون شدم.
ببخشید .
یادش بخیر .
بازیگر توانمند و واردی بود .
الان حتماً تو ستاره ها ست !
و به قول فروغ : پرواز را به خاطر بسپار ، پرنده مردنیست .